طنز بغام در نبرد داعش
بغام در نبرد سایه ها
شب شده و مرد مهربان محله در حال برگشتن به خانه بود اما محله باز هم در شرایطی بحرانی فرو رفته بود این را از صدای عربده مش معصوم و تجمع اهالی راحت قابل حدس زدن بود.در این گیرودار دایی مراد که لیستی بدستش بود نزد بغام رفت و گفت لطفا نوع سلاح و محل خدمتتان را بنویسید؟ بغام با تعجب کاغذ را از دایی مراد گرفت و با حیرت مشغول خواندن شد، در ردیف اول تقاضا نامه اسم مش معصوم به چشم می خورد که تقاضای مسلسل سنگین کتلینگ چهار لول آپاچی را کرده بود!! بغام با حیرت گفت: چه خبره، باز چه گندی زدین ،باز شما اجامر و اوباش چه دسته گلی به آب دادین !! همان وقت مش معصوم که یکدست لباس رزم پوشیده بود چک بسیار محکمی به گوش بغام نواخت، شدت ضربه به حدی بود که فضانوردان ایستگاه فضایی میر آن را ثبت کردند. بیچاره بغام که به شکل گوجه فرنگی له شده ای به نظر می رسید همه توانش را جمع کرد فریاد زد؛ پیرزن دیوانه هزار بار گفتم اول دلیلی بیاور بعد مردم رو منهدم کن، آخر چه مرگت شده!؟ پیرزن همیشه عصبانی محله گفت: مردک نفهم تو الان یک سرجوقه بیشتر نیستی و دلم سوخت گفتم آجودان ستاد فرماندهی بشی !! بغام که از حرفهای مش معصوم سر در نیاورده بود رو به دایی مراد کرد و گفت؛ چی شده درست توضیح بده ماجرا از چه قرار است. دایی مراد گفت؛ گویا دیشب چند نفر از طریق پشت بام وارد حیاط برخی از همسایه ها شده و هر چه دیده اند از آفتابه و سطل آشغال بگیر تا دمپایی ها را دزدیده اند!!
دایی مراد ادامه داد؛ مش معصوم معتقد است این سرقت کار داعش است و باید این بار که آمدند منهدم شوند ،به همین خاطر ستاد جنگ های نامنظم محله را الساعه تشکیل داد.بغام آهی از سر تعجب کشید و فریاد زد این چه مسخره بازی در آوردین آخه داعش کدام گوری بود، پیرزن دیوانه چرا مردم را به وحشت میندازی!! این ها کار یک مشت معتاد آفتابه دزد هست. به دستور مش معصوم مرد بیچاره را در کسوت ستون پنجم دشمن به سرعت دستگیر و در انباری منزلش تحت بازداشت قرار دادند.بیچاره بغام که از دست رفتارهای مش معصوم و اهالی زود باور به تنگ آمده بود چند بار تقاضای بخشش کرد اما از جانب قضات دادگاه صحرایی رد شد. شب فراسیده بود و سکوت محض تمام محله را فرا گرفته بود، در آن تاریکی دهها نفر از اهالی با امادگی و استتار کامل بر روی پشت بام ها مخفی شده بودند. که ناگهان (کله) پسر بغام با علامت دست، داعشی ها را که از روی دیوار خانه مش معصوم سرگرم بالا رفتن بودن به اهالی نشان داد.نبرد سختی در گرفت و اهالی هر چه دم دستشان داشتند به سمت داعشی ها پرت کردند، در این میان مش معصوم غرش کنان کپسول گازی روی دست بلند کرد و در میان حیرت همگان به سمت فرمانده گروه داعشی پرت کرد. لحظه ای بعد دشمن که منهدم شده بود تسلیم شد و اهالی مشغول شمارش اسرا بودند که با تعجب با جسم نیمه جان اکبر شیره ای پسر معتاد مش معصوم روبرو شدند.طفلک مش معصوم که بشدت خجل شده بود گریه کنان جسد اکبر را زیر بغل زد و به خانه رفت . اهالی هم شرمنده تر از گذشته به سراغ بغام رفتند و از اینکه مدام با زود باوری گول مش معصوم را می خورند عذرخواهی کردند.کنیزو معتقد است بغام قلبی از طلا دارد و اهالی را همیشه می بخشد .